اجلاس اخیر “جی 7” که با کبکبه و دبدبه بشارت بازگشت آمریکا و متحدانش را میداد به بهترین وجهی زوال و تفرقه امپریالیسم غرب را نمایان ساخت. هدف نشان دادن جبهه متحد به اصطلاح دمکراسی های غربی به چین زیر یک پرچم و جلوگیری از عروج امپریالیسم چین بود، اما شکاف و گسیختگی در میان آنها فقط ماشین فرسوده و شکسته کثیف غرب را نمایان ساخت.
چاک شومر رهبر اکثریت سنای آمریکا وظیفه پیش روی ایالات متحده در “جی7” را اینگونه خلاصه کرد. “از پایان جنگ جهانی دوم تا اکنون رقابت جهانی این حد نبوده است. اگر کاری انجام ندهیم ، ممکن است روزهای ما به عنوان ابرقدرت غالب در حال پایان باشد.”
کشمکش و رقابت چین و آمریکا برای آینده امپریالیسم مهم است. این مسئله ای مهم است که بر فراز سر کل سیستم سرمایه داری در حرکت است. امپریالیسم امریکا نمیتواند رقیب جدی برای سلطه خود را تحمل کند، چین رقیبی جدی است که آمریکا کار کمی برای متوقف کردن آن میتواند انجام دهد. اقتصاد چین اکنون بیش از حد با اقتصاد ایالات متحده و متحدینش در هم تنیده شده و آنقدر قدرتمند و بزرگ شده که نمیتوان آنرا ایزوله کرد.
آمریکا امیدی به قلدری برای تسلیم چین ندارد. بنابراین در حال جمع آوری نیروهای به اصطلاح قهرمان دموکراسی!! برای ایستادن برای آزادی ، حقوق بشر و البته جنگ های تجاری با چین است. تا به جهانیان نشان دهند که غرب هنوز قوی است.
استراتژی ایالات متحده، استفاده از این اجلاس برای راه اندازی مجدد ایالات متحده به عنوان رهبر واقعی جهان به عنوان مدافع اصطلاحاً “نظم بین المللی مبتنی بر قوانین” بود. چنین نظمی به نفع ایالات متحده خواهد بود ، زیرا طبیعتاً این قوانین برای حفظ وضع موجود وضع شده که مانند همیشه قدرت غالب امپریالیستی موجود از آن بهره مند شده و چین را نیز محدود خواهد کرد.
طنز مسئله این است که در همان جلسه برای راه اندازی “نظم بین المللی مبتنی بر قوانین” کشور میزبان در حال نقض همین قوانین بین المللی بود. دقیقا هم زمان با اجلاس “جی 7 ” بوریس جانسون تهدید کرد که یکطرفه پروتکل ایرلند شمالی ( در رابطه با برگزیت) را که به تازه گی با اروپا امضا کرده بود نقض خواهد کرد. خود برگزیت چیزی به جز تبلیغات عظیم تفرقه و بی کفایتی غرب نیست، و پروتکل ایرلند شمالی که جانسون می خواهدآن را نادیده بگیرد، موجودیت انگلستان را تهدید میکند.
در مورد واکسن ها رویکردی مشابه در مقیاس وسیع تر توسط کل غرب تکرار شده است. به جای اجازه دادن به تولید واکسن در سراسر جهان یا به اشتراک گذاری فن آوری، به احتکار واکسن ها و تدارکات آن پرداختند و از حق ثبت اختراع واکسن ها توسط غول های دارویی خود محافظت کردند. تیتر بزرگ یکی ازتوافقات اصلی “جی 7 ” اهدای یک میلیارد دوز واکسن به کشورهای فقیر بود، هر چند به نظر می رسد که این میزان حتی کمتر از ده در صد مقدار مورد نیاز است. در ضمن اکنون چین بزرگترین تولید کننده واکسن در جهان است و بزودی دوزهای بیشتری را به نسبت به “جی 7 ” برای کشورهای فقیر صادر میکند .
رویکرد غرب در مورد واکسن ها بیانگر این است که دریافته اند که از نظر اقتصادی پایشان را در جای غلطی گذاشته اند. حمایت و حفاظت از حق ثبت اختراع، انعکاس دهنده سیاست اقتصادی دوره گذشته است. دوره ای که با به اصطلاح ” موافقت واشنگتن”، بازار همه چیز را تعیین میکند. چنین سیاستی قدرت بی رقیب ایالات متحده را بیان میکرد زیرا آمریکا میدانست که اجازه دادن به تصمیم بازار برای آنها کارکرد دارد ، زیرا شرکتهایشان بر بازار تسلط دارند. اما دیگر اینگونه نیست و چین آماده است تا برای دستیابی به اهداف دیپلماتیک، یارانه سنگینی به تولید خود بدهد، همانطور که این کار با اهدای دوز بیشتری واکسن نسبت به “جی 7 “انجام داده است. تغییر مسیر “جی 7 ” با اهدا یک میلیارد واکسن کاملا کم و خیلی دیر است و خسارت واردشده است.
در مورد چین و یا روسیه خطی عمومی مورد توافق در “جی7” وجود ندارد. فرانسه و آلمان در رابطه با روسیه توافق را شکسته اند. فرانسه فرصت را برای دستیابی به استقلال دیپلماتیک یا دوستی بیشتر با روسیه را غنیمت می بیند. کمپانی های آلمانی از معامله با روسیه درآمد بیشتری برای دولت آلمان کسب میکنند تا پشتیبانی ازجنگ طلبی ایالات متحده علیه روسیه. فایننشیال تایمز به تاریخ 13 ژوئن مینویسد: “امانوئل ماکرون ، رئیس جمهور فرانسه تاکید کرد که اروپا باید استقلال خود را هنگامیکه صحبت از استراتژی ما در مورد چین است حفظ کند. این گرایش توسط انگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، و حتی تا حدودی توسط بوریس جانسون مشترک است”. همین اختلاف را میتوان در پروژه دیگر امپریالیست ها، در پروژه احیا شده بایدن موسوم به “کواد” یا گفتگوی امنیتی چهارگانه که شامل ایالات متحده، هند، استرالیا و ژاپن می باشد نیز دید. این پروژه هدفی جز ارعاب چین با تمرینات گسترده نظامی ندارد. اکونومیک در این مورد نیز می نویسد : ” همکاری امنیتی در بین اعضای ” کواد” محدودیت هائی دارد . نه تنها هند ، که مدتهاست از اتحاد رسمی بیزار است ، از پیوستن به گشت های “آزادی ناوبری” در دریای چین جنوبی تمایلی ندارد، بلکه استرالیا و ژاپن نیز همینطور بی میل هستند”.
تعجبی ندارد که جرمی شاپیرو از شورای روابط خارجی اروپا گزارش میدهد که ” این شک و تردید در واشنگتن وجود دارد که اروپای از هم گسیخته و منفعت طلب هرگز پشتیبانی چندانی از تلاش های آمریکا علیه چین را مدیریت نخواهد کرد.”
حتی توافق نامه مالیاتی در رابطه با شرکت های بزرگ جهانی در” جی 7 ” نیز همین اختلاف را نشان میدهد. این توافقنامه به وضوح در مجموع برای اطمینان از پرداخت مالیات کمتر توسط انحصارات تکنولوژی ایالات متحده مانند آمازون طراحی شده است. اما این معامله، پناهگاه های امن مالیاتی مرتبط با لندن مانند جزیره “مان” ، “جرسی” و جزایر “کیمن” و همچنین بهشت های مالیاتی در اروپا مانند لیختن اشتاین را معاف خواهد کرد. ریشی سوناک وزیر خزانه داری انگلستان سعی کرد “سیتی لندن” را نیز معاف کند که البته تلاشی برای جبران خسارت برای “سیتی لندن ” بود که پس از برگزیت بسیاری از عملیات های مالی به آمستردام و سایر نقاط اتحادیه اروپا منتقل شد.
دلیل اصلی فراخوان “جی7 ” در این شرایط از یک سو بحران عظیم سرمایه داری و از سوی دیگر ضعیف بودن امپریالیسم ایالات متحده برای تحمیل جبهه ای متحد است که بتواند بطور واقعی چین را محدود کند. هنگامیکه “جی 7 ابتدا در سال 1973 تشکیل شد ، مجموعاً 80 درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را تشکیل می داد، امروز حدود 40 درصد آن را تشکیل می دهد.
نگاهی به سیاست اصلی دونالد ترامپ ، جنگ تجاری او با چین که توسط بایدن ادامه دارد، نشان میدهد که با رو به افول رفتن امپریالیسم غربی، آمریکا به اقدامات حمایتی متوسل می شود که نه فقط بحران اقتصادی را بدتر میکند بلکه به هدف جلوگیری از عروج چین هم نمی رسد. در نوامبر 2020 کسری تجاری ایالات متحده با چین 70 در صد بیشتر از ژانویه 2017 هنگامیکه ترامپ کار خود را آغاز کرد، بود. چین بهتر از هر اقتصاد سرمایه داری بزرگ دیگری طوفان اقتصادی کووید را پشت سر گذاشته است. و در نتیجه صادرات آن با وجود جنگ تجاری در حال رونق است.
در نظرسنجی سالانه ای که توسط ” اتاق بازرگانی اتحادیه اروپا” در چین در رابطه با اعتماد به تجارت در 8 ژوئن منتشر شد ، ششصد کمپانی شرکت کردند. در پاسخ ، آنها با از سر گرفته شدن رشد بسیار سریعتر از حد انتظار چین، خوش بینی زیادی درباره چین توصیف کردند، 91٪ شركتها اظهار داشتند كه به جای انتقال به جای ديگر ، سرمايه گذاری خود را در چين ادامه خواهند داد. بیش از یک چهارم تولیدکنندگان، زنجیره عرضه خود را به طور کامل تری وارد چین می کنند که پنج بار بیش بیشتر از انتقال به مناطق امن است ( اکونومیست 21-06-12)
به عبارت دیگر ، کنترل صادرات ایالات متحده بر روی فن آوری های حساس، نتیجه ای معکوس در بر داشته است، به جای تشویق سرمایه داران اروپایی برای بیرون کشیدن کل تولید از چین ، سرمایه داران برای ادامه دسترسی به فناوری ایالات متحده ، تولید را به خارج از ایالات متحده منتقل می کنند بنابراین دسترسی به بازار چین را حفظ می کنند. به همین جهت امپریالیسم آمریکا با راه اندازی دوباره “جی 7 ” در جنگ تجاری دوباره با شکست روبرو خواهد شد. اما از این نتیجه نمی شود که چین جایگزین ایالات متحده و یا “جی 7 ” خواهد شد. سرمایه داری چین ، مانند سایر کشورهای سرمایه داری، تابع قوانین بازار است که به معنای بحران می باشد. اقتصاد چین بر جمع نکردن بدهی و تولید بیش از حد متکی است. برای فرار از این بحران اضافه تولید ، چین باید صادراتش را بیشتر و بیشتر و دامنه نفوذ امپریالیستی خود را گسترش دهد، تلاش اصلی در پس ابتکار ” راه ابریشم جدید” به همین جهت است.
بحران سرمایه داری بطور گسترده ای در 12 ماه گذشته عمیق تر شده است. در اوایل سالهای 1970 بدهی ناخالص دولت ها در کشورهای پیشرفته سرمایه داری چیزی حدود 30 درصد تولید ناخالص ملی بود. تا قبل از سال 2000 این میزان به 70 در صد افزایش یافت. بحران 2008 آنرا به 90 در صد ( همانند جنگ جهانی دوم) رساند. در طی سال گذشته به 120 در صد رسیده است.
این انفجار در بدهی بیانگر بحران دراز مدت سرمایه داری است. این بدهی ها باید با بهره پرداخت شود ( صد البته به گرده کارگران و مزد و حقوق بگیران) و بنابراین هزینه ها و مخارج کاهش می یابد، از اینرو بازار کالاهای چینی را نیز محدود می کند. بنابراین درست است که امپریالیسم ایالات متحده برای محدود کردن چین بسیار ضعیف است . اما به همین دلیل بحران یقه سرمایه داری چین را هم خواهد گرفت.
نشست “جی 7 ” نتوانست تفرقه و ناتوانی تلخ وتند امپریالیسم غرب را پنهان کند، این اجلاس هیچ چیز برای ارائه دادن نداشت و به وضوح بن بست پیش روی سرمایه داری را نشان داد. سرمایه داری اکنون با بن بست میان دو قدرت روبرو است که قابل حل نیست، یکی برترین نیروی امپریالیستی در کره زمین و دیگری قدرت جدید در حال ظهور. این بدان معناست که دوره پیش رو، شاهد جنگهای تجاری و نیابتی که سیستم بحران زده سرمایه داری را بیشتر در بحران فرو می برد، خواهیم بود، بعلاوه چشم انداز تحولات و انقلابات اجتماعی و بالا آمدن مبارزات طبقاتی که طلیعه های آن در چند ساله اخیر دیده شده را باید در نظر داشت. تنها طبقه کارگر متشکل قادر خواهد بود سرمایه داری را به زباله دان تاریخ بیاندازد.